با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Inquiry

ɪnˈkwaɪri / / ˈɪŋkwəri ɪnˈkwaɪəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inquiries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
تحقیق، جست‌وجو، بازرسی، رسیدگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a court of inquiry
- (نظامی) کمسیون تحقیق
- a murder inquiry
- بازرسی درمورد قتل
noun countable
سؤال، پرسش، پرس‌وجو، جستار
- on inquiry
- با پرس‌وجو، با پرسش، از راه تحقیق
- inquiries
- (در بریتانیا) اطلاعات
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inquiry

  1. noun asking; looking into
    Synonyms: analysis, audit, catechizing, check, cross-examination, delving, disquisition, examination, exploration, fishing expedition, grilling, hearing, inquest, inquisition, inspection, interrogation, interrogatory, investigation, legwork, poll, probe, probing, pursuit, Q and A, query, quest, question, questioning, quizzing, request, research, scrutiny, search, study, survey, third degree, trial balloon
    Antonyms: answer, reply

ارجاع به لغت inquiry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inquiry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inquiry

لغات نزدیک inquiry

پیشنهاد بهبود معانی