با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Poll

poʊl poʊl pəʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    polled
  • شکل سوم:

    polled
  • سوم شخص مفرد:

    polls
  • وجه وصفی حال:

    polling
  • شکل جمع:

    polls

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
رأی، اخذ رأی، رأی‌گیری، نظرسنجی
- Recent polls indicate that he will not be elected.
- نظرسنجی‌های اخیر نشان می‌دهد که او انتخاب نخواهد شد.
- to take an opinion poll
- نظر‌سنجی کردن، آرای عمومی را سنجیدن
- She was elected to the Congress at the head of the poll.
- با آرا بیشتر برای ریاست کنگره انتخابات شد.
- a heavy poll
- آرای زیاد
- The poll is restricted to four days.
- دوره‌ی رأی‌گیری به چهار روز محدود شده است.
- Then the voter leaves the polls.
- سپس رأی‌دهنده محل‌ رأی‌گیری را ترک می‌کند.
- on the eve of the poll
- شب قبل از رأی‌گیری
- At the polls, a voter is alone and votes freely.
- در محل اخذ رأی، رأی‌دهنده تنها و آزادانه رأی می‌دهد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
سر، پشت گردن، پس گردن
- He set his hat back on his poll.
- کلاهش را دوباره بر سر گذاشت.
- She was scratching her poll.
- داشت سرش را می‌خاراند.
verb - transitive
رای گرفتن، سرشماری کردن، نظرسنجی کردن
- We polled the members of the delegation.
- از اعضای هیئت نمایندگی نظر‌سنجی کردیم.
- 70 percent of those polled ...
- 70 درصد از کسانی که از آن‌ها نظرخواهی شده بود...
- the first time women were polled in an English election
- اولین باری که در انتخابات انگلیس از زنان رأی‌گیری به عمل آمد.
verb - transitive
رای آوردن، انتخاب شدن
- She polled 30 to 40 percent of the election vote.
- او 30 تا 40 درصد آرای انتخاباتی را آورد.
- His party polled nearly 14 million votes.
- حزب او تقریباً 14 میلیون رأی آورد.
verb - transitive
بریدن، چیدن
- to poll a bull's horns
- شاخ‌های گاو را بریدن
- to poll a sheep
- پشم گوسفند را چیدن
- They polled his hair.
- زلف او را زدند.
- They polled his head.
- سر او را بریدند.
verb - intransitive
رای دادن
- A million Democrats polled for the Republican candidate.
- یک میلیون دموکرات به نامزد جمهوری‌خواهان رأی دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد poll

  1. noun census; tally of answers to questions of opinion
    Synonyms: ballot, canvass, count, figures, opinion, returns, sampling, survey, vote, voting
  2. verb take census; question
    Synonyms: ballot, canvass, enroll, examine, interview, list, register, sample, send up a balloon, survey, tally, test the waters, vote

ارجاع به لغت poll

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «poll» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/poll

لغات نزدیک poll

پیشنهاد بهبود معانی