گذشتهی ساده:
ballotedشکل سوم:
ballotedسومشخص مفرد:
ballotsوجه وصفی حال:
ballotingشکل جمع:
ballotsبرگهی رأی، ورقهی رأی، مهرهی رأی و قرعهکشی، رأی مخفی، مجموع آرا نوشته، با ورقهی رأی دادن، قرعه کشیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They started to count the ballots.
آنها شروع به شمارش آرا کردند.
The next ballot will be in November.
انتخابات بعدی در نوامبر خواهد بود.
We intend to ballot our members on this issue.
در نظر داریم در این مورد از اعضا رأیگیری کنیم.
صندوق آرا، جعبهی آرا
شمارش آرا
در رأیگیری اول، در مرحلهی اول انتخابات
رأی (خود را) دادن
با رأیگیری برگزیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ballot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ballot