با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Franchise

ˈfræntʃaɪz ˈfræntʃaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    franchised
  • شکل سوم:

    franchised
  • سوم‌شخص مفرد:

    franchises
  • وجه وصفی حال:

    franchising
  • شکل جمع:

    franchises

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
کسب‌وکار امتیاز، فرنچایز (حقی که بر پایه‌ی آن به یک شرکت اختیار داده می‌شود که تولیدات یا فراورده‌های شرکت دیگر را بفروشد و در برابر آن مبلغی دریافت کند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the franchise to open a Mcdonald's hamburger shop
- امتیاز گشودن یک همبرگر فروشی مکدونالد
- He owns several franchises in Chicago.
- او صاحب چندین فرنچایز در شیکاگو است.
noun
سیاست حق رأی (حق دادن رأی در انتخابات)
- The franchise is often seen as a symbol of freedom.
- حق رأی اغلب به عنوان نمادی از آزادی در نظر گرفته می‌شود.
- Many fought hard for the expansion of the franchise.
- بسیاری برای گسترش حق رأی سخت جنگیدند.
- In some countries women still don't have the franchise.
- در برخی کشورها زنان هنوز حق رأی ندارند.
noun countable
هنر فرنچایز (کلکسیونی از آثار هنری-سرگرمی مانند فیلم، سریال تلویزیونی، رمان و غیره که همه‌ی آن‌ها حول محور یک داستان یا شخصیت‌های آن ساخته شده‌اند)
- The Harry Potter franchise includes not only the original book series, but also a film series, spin-off books, and a play.
- فرنچایز هری پاتر نه تنها مشتمل بر مجموعه‌کتاب‌های اصلی، بلکه مشتمل بر یک سری فیلم، کتاب‌های اسپین‌آف و نمایشنامه نیز است.
- The Star Wars franchise
- فرنچایز جنگ ستارگان
verb - transitive
کسب‌وکار امتیاز چیزی را به کسی دادن، فرنچایز کردن
- After years of running a successful bakery, she decided to franchise her business.
- او پس از سال‌ها اداره‌ی نانوایی و شیرین‌پزی موفق، تصمیم گرفت امتیاز کسب‌وکارش را واگذار کند.
- The entrepreneur wanted to franchise his business idea and share it with others.
- این کارآفرین می‌خواست ایده‌ی کسب‌وکارش را فرنچایز کند و آن را با دیگران به اشتراک بگذارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد franchise

  1. noun authority, right
    Synonyms: authorization, ballot, charter, exemption, freedom, immunity, patent, prerogative, privilege, suffrage, vote

ارجاع به لغت franchise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «franchise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/franchise

لغات نزدیک franchise

پیشنهاد بهبود معانی