گذشتهی ساده:
franchisedشکل سوم:
franchisedسومشخص مفرد:
franchisesوجه وصفی حال:
franchisingشکل جمع:
franchisesکسبوکار امتیاز، فرنچایز (حقی که بر پایهی آن به یک شرکت اختیار داده میشود که تولیدات یا فراوردههای شرکت دیگر را بفروشد و در برابر آن مبلغی دریافت کند)
the franchise to open a Mcdonald's hamburger shop
امتیاز گشودن یک همبرگر فروشی مکدونالد
He owns several franchises in Chicago.
او صاحب چندین فرنچایز در شیکاگو است.
سیاست (the franchise) حق رأی (در انتخابات)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The franchise is often seen as a symbol of freedom.
حق رأی اغلب بهعنوان نمادی از آزادی در نظر گرفته میشود.
Many fought hard for the expansion of the franchise.
بسیاری برای گسترش حق رأی سخت جنگیدند.
In some countries women still don't have the franchise.
در برخی کشورها زنان هنوز حق رأی ندارند.
هنر فرنچایز (کلکسیونی از آثار هنری-سرگرمی مانند فیلم، سریال تلویزیونی، رمان و غیره که همهی آنها حول محور یک داستان یا شخصیتهای آن ساخته شدهاند)
The Harry Potter franchise includes not only the original book series, but also a film series, spin-off books, and a play.
فرنچایز هری پاتر نهتنها مشتمل بر مجموعهکتابهای اصلی، بلکه مشتمل بر یک سری فیلم، کتابهای اسپینآف و نمایشنامه نیز است.
The Star Wars franchise
فرنچایز جنگ ستارگان
کسبوکار امتیاز چیزی را به کسی دادن، امتیاز چیزی را واگذار کردن، فرنچایز کردن
After years of running a successful bakery, she decided to franchise her business.
او پساز سالها ادارهی نانوایی و شیرینپزی موفق، تصمیم گرفت امتیاز کسبوکارش را واگذار کند.
The entrepreneur wanted to franchise his business idea and share it with others.
این کارآفرین میخواست ایدهی کسبوکارش را فرنچایز کند و آن را با دیگران به اشتراک بگذارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «franchise» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/franchise