آخرین به‌روزرسانی:

Charter

ˈtʃɑːrtər ˈtʃɑːtə

گذشته‌ی ساده:

chartered

شکل سوم:

chartered

سوم‌شخص مفرد:

charters

وجه وصفی حال:

chartering

شکل جمع:

charters

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive C1

فرمان، امتیاز، منشور، اجازه‌نامه، دربست کرایه دادن، پروانه دادن، امتیازنامه صادر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

the Atlantic charter

منشور آتلانتیک

the Charter of the United Nations

منشور سازمان ملل متحد

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the charter for oil exploration in the Persian Gulf

امتیاز کشف نفت در خلیج فارس

a chartered surveyor

نقشه‌بردار دارای پروانه‌ی رسمی

We chartered a bus to take the students to Tabriz.

برای بردن شاگردان به تبریز اتوبوس دربست کرایه کردیم.

a charter plane

هواپیمای دربست

charter flight

پرواز با هواپیمای دربست

charter-party

قرارداد کرایه‌ی دربست کشتی

a chartered engineer

مهندس دارای جواز رسمی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد charter

  1. noun treaty, agreement
    Synonyms:
    agreement contract pact settlement bond deed license permit right grant concession document code franchise privilege patent treaty indenture allotment constitution conveyance endowment prerogative
  1. verb reserve, commission
    Synonyms:
    hire rent lease employ engage let permit license authorize allow contract borrow sanction
    Antonyms:
    cancel

ارجاع به لغت charter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «charter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/charter

لغات نزدیک charter

پیشنهاد بهبود معانی