با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cancel

ˈkænsl ˈkænsl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cancelled
  • شکل سوم:

    cancelled
  • سوم‌شخص مفرد:

    cancels
  • وجه وصفی حال:

    cancelling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
لغو کردن (رویدادی برنامه‌ریزی‌شده و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He canceled the concert at the last minute due to technical difficulties.
- او در آخرین لحظه کنسرت را به دلیل مشکلات فنی لغو کرد.
- He cancelled his trip.
- سفرش را لغو کرد.
- They had to cancel the conference.
- مجبور شدند کنفرانس را لغو کنند.
verb - transitive B1
باطل کردن (بلیت و چک و غیره)
- I need to cancel the magazine subscription before the next issue is sent.
- پیش از ارسال شماره‌ی بعدی باید اشتراک مجله را باطل کنم.
- The bank canceled the check.
- بانک چک را لغو کرد.
verb - transitive
پخش ... را متوقف کردن، روی آنتن نبردن (برنامه‌ی تلویزیونی) (پس از پخش یک یا چند قسمت)
- The network chose to cancel the show without explanation.
- این شبکه بدون هیچ توضیحی پخش برنامه را لغو کرد.
- The network decided to cancel the popular show after just one season.
- شبکه تصمیم گرفت این برنامه‌ی محبوب را پس از تنها یک فصل پخش روی آنتن نبرد.
verb - transitive
باطل کردن، از اعتبار انداختن، از درجه‌ی اعتبار ساقط کردن (تمبر و غیره) (با زدن مهر)
- She will cancel the postage stamp after sending the letter.
- او پس از ارسال نامه تمبر پستی را باطل خواهد کرد.
- Please cancel the stamp to indicate it has been used.
- لطفاً تمبر را از اعتبار بیندازید تا نشان دهد از آن استفاده شده است.
verb - transitive informal
از حمایت از ... دست برداشتن (از شخص یا شرکت و غیره)
- She decided to cancel her.
- تصمیم گرفت از حمایت از او دست بردارد.
- Fans quickly canceled the actor after his controversial remarks on social media.
- پس از اظهارات جنجالی این بازیگر در شبکه‌های اجتماعی، طرفداران به‌سرعت از حمایت از او دست برداشتند.
verb - transitive
حقوق فسخ کردن، الغا کردن (قرارداد و غیره)
- The company decided to cancel the contract.
- شرکت تصمیم گرفت قرارداد را فسخ کند.
- The company will cancel the contract if the client fails to meet the agreed-upon terms.
- اگر مشتری شرایط مورد توافق را رعایت نکند، شرکت قرارداد را الغا خواهد کرد.
verb - transitive
پس گرفتن، لغو کردن (سفارش)
- I need to cancel my order for those shoes.
- باید سفارش آن کفش‌ها را پس بگیرم.
- I canceled the wrong order.
- سفارش اشتباه را لغو کردم.
verb - transitive
جبران کردن، خنثی کردن، سر‌به‌سر کردن، خنثی شدن
- The benefits of the new policy cancel out the disadvantages.
- مزایای سیاست جدید معایب را جبران می‌کند.
- The extra expenses were canceled out.
- هزینه های اضافی سربه‌سر شد.
verb - transitive
ریاضی ساده کردن
- Don't forget to cancel the common factor before solving the problem.
- فراموش نکنید که قبل از حل مسئله، عامل مشترک را ساده کنید.
- To solve the equation, cancel the common factor.
- برای حل معادله، عامل مشترک را ساده کنید.
verb - transitive
حذف کردن، از قلم انداختن
- I will cancel the unnecessary items from the grocery shopping list.
- اقلام غیرضروری را از لیست خرید مواد غذایی حذف خواهم کرد.
- Let's cancel the last item on the list since we don't need it anymore.
- بیایید آخرین مورد در لیست را از قلم بیندازیم زیرا دیگر به آن نیاز نداریم.
noun
لغو
- The cancel of the event was due to unforeseen circumstances.
- لغو این رویداد به‌دلیل شرایط پیش‌بینی‌نشده بود.
- The hotel provided a cancel of the reservation at no charge.
- هتل [امکان] لغو رزرو بدون هزینه‌ را فراهم کرد.
noun
قسمت یا متن حذف‌شده
- After the cancel in the book, the storyline seemed incomplete.
- پس از قسمت حذف‌شده در کتاب، خط داستان ناقص به نظر می‌رسید.
- The cancel in the contract raised suspicions about some clauses.
- قسمت حذف‌شده‌ در قرارداد باعث ایجاد ظن در مورد برخی بندها شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cancel

  1. verb call off; erase
    Synonyms: abolish, abort, abrogate, annul, ax, black out, blot out, break, break off, countermand, cross out, cut, deface, delete, destroy, do away with, do in, efface, eliminate, eradicate, expunge, finish off, go back on one’s word, kill, obliterate, off, omit, quash, remove, render invalid, repeal, repudiate, rescind, revoke, rub out, scratch out, scrub, sink, smash, squash, stamp across, strike out, torpedo, total, trash, trim, undo, wash out, wipe out, wipe slate clean, X-out, zap
    Antonyms: allow, approve, arrange, establish, permit, uphold
  2. verb equal out
    Synonyms: abort, abrogate, annul, balance out, call off, compensate for, counteract, counterbalance, countercheck, countermand, counterpoise, declare invalid, discard, discharge, frustrate, ignore, invalidate, make up for, negate, neutralize, nullify, offset, overthrow, put an end to, recall, recant, redeem, redress, refute, render inert, render null and void, repeal, repudiate, rescind, retract, revoke, rule out, set aside, suppress, vacate, void
    Antonyms: imbalance, tip

Phrasal verbs

  • cancel out

    خنثی کردن، بی‌اثر کردن

Collocations

  • make (or cancel) a reservation

    پیش‌گرفت کردن (یا باطل کردن)، از قبل جا ذخیره کردن (یا ذخیره‌ی جا را باطل کردن)

ارجاع به لغت cancel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cancel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cancel

لغات نزدیک cancel

پیشنهاد بهبود معانی