امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Counterpoise

ˈkaʊntəpoɪz ˈkaʊntəpoɪz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun adverb
وزنه متقابل، نیروی متعادل‌کننده، نیروی مقاوم،حالت تعادل، وزن کردن، سنجیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Sorrow counterpoising happiness.
- غمی که شادی را خنثی می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد counterpoise

  1. noun A stable state characterized by the cancellation of all forces by equal opposing forces
    Synonyms:
    balance counterweight equilibrium ballast compensation counteraction equipoise counterbalance equalization stasis offset stabilization equalizer equaliser
  1. verb To act as an equalizing weight or force to
    Synonyms:
    balance compensate counteract counterbalance countervail make up offset set off
  1. verb To make up for
    Synonyms:
    counterbalance balance counterweight compensate countervail neutralize offset outweigh redeem set off counterpose

ارجاع به لغت counterpoise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «counterpoise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/counterpoise

لغات نزدیک counterpoise

پیشنهاد بهبود معانی