Countervail

ˈkaʊntəveɪl ˈkaʊntəveɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
خنثی کردن، جبران کردن، بی‌اثر کردن، مقابله کردن، عمل متقابل کردن، تلافی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The government implemented new policies to countervail the effects of the economic downturn.
- دولت برای مقابله با اثرات رکود اقتصادی سیاست‌های جدیدی اجرا کرد.
- His determination countervailed his lack of experience.
- اراده‌ی او بی‌تجربگی‌اش را جبران کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد countervail

  1. verb To act as an equalizing weight or force to
    Synonyms: balance, compensate, counteract, counterbalance, counterpoise, make up, offset, set off
  2. verb To make up for
    Synonyms: offset, neutralize, counterbalance, balance, compensate, counterpoise, counteract, outweigh, redeem, set off

ارجاع به لغت countervail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «countervail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/countervail

لغات نزدیک countervail

پیشنهاد بهبود معانی