خنثی کردن، جبران کردن، بیاثر کردن، مقابله کردن، عمل متقابل کردن، تلافی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The government implemented new policies to countervail the effects of the economic downturn.
دولت برای مقابله با اثرات رکود اقتصادی سیاستهای جدیدی اجرا کرد.
His determination countervailed his lack of experience.
ارادهی او بیتجربگیاش را جبران کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «countervail» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/countervail