سومشخص مفرد:
offsetsوجه وصفی حال:
offsettingشکل جمع:
offsetsچاپ افست، جابهجاسازی، مبدأ، نقطه شروع مسابقه، چین، خمیدگی، انحراف، وزنه متعادل، رقم متعادلکننده، متعادل کردن، جبران کردن، خنثی کردن، چاپ افست کردن
جبران کردن، افست
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The offset of a century of industry was no less than universal ugliness.
پیامد یک قرن صنعت چیزی جز زشتی گسترده نبود.
to offset items of deposit and withdrawal
اقلام به حساب گذاشته شده و از حساب برداشت شده را موازنه کردن
Higher costs are offset by our higher income.
درآمد بیشتر ما زیادشدن هزینهها را جبران میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «offset» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/offset