فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Offset

ˈɒːfset / / ˌɒːfˈset ˈɒːfset / / ˌɒːfˈset ˈɒːfset / / ˌɒːfˈset ˈɒfset / / ˌɒfˈset ˈɒfset / / ˌɒfˈset

سوم‌شخص مفرد:

offsets

وجه وصفی حال:

offsetting

شکل جمع:

offsets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive C2

چاپ افست، جابه‌جاسازی، مبدأ، نقطه شروع مسابقه، چین، خمیدگی، انحراف، وزنه متعادل، رقم متعادل‌کننده، متعادل کردن، جبران کردن، خنثی کردن، چاپ افست کردن

noun verb - transitive verb - intransitive

جبران کردن، افست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The offset of a century of industry was no less than universal ugliness.

پیامد یک قرن صنعت چیزی جز زشتی گسترده نبود.

to offset items of deposit and withdrawal

اقلام به حساب گذاشته شده و از حساب برداشت شده را موازنه کردن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Higher costs are offset by our higher income.

درآمد بیشتر ما زیاد‌شدن هزینه‌ها را جبران می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد offset

  1. verb counterbalance, compensate
    Synonyms:
    counteract compensate neutralize balance make up for atone for equalize equal countervail outweigh cancel out allow for set off counterpoise counterpose recompense redeem requite account charge negate be equivalent make amends equipoise

ارجاع به لغت offset

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «offset» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/offset

لغات نزدیک offset

پیشنهاد بهبود معانی