گذشتهی ساده:
requitedشکل سوم:
requitedسومشخص مفرد:
requitesوجه وصفی حال:
requitingسزا دادن، پاداش دادن، تاوان دادن، جبران کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was requited for his devotion.
بهخاطر فداکاری به او پاداش دادند.
o, son, may God requite you!
الهی خدا عوضت بدهد ای پسر!
Will Christina ever requite my love?
آیا کریستینا هرگز آنقدر که من او را دوست دارم، مرا دوست خواهد داشت؟
... because unrequited love is a pain
... که یکسر مهربانی دردسر بی
to requite evil for evil
بدی را با بدی تلافی کردن
to requite a traitor with death
خائن را با اعدام به کیفر رساندن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «requite» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/requite