با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Repay

rɪˈpeɪ rɪˈpeɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    repaid
  • شکل سوم:

    repaid
  • سوم‌شخص مفرد:

    repays
  • وجه وصفی حال:

    repaying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive B2
پس دادن (پول)‌، برگرداندن، بازپرداخت کردن، جبران کردن (خسارت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He repaid his loan plus interest.
- وام خود را به اضافه‌ی بهره آن بازپرداخت کرد.
- The store took back the shoes and repaid my money.
- فروشگاه کفش‌ها را گرفت و پولم را پس داد.
verb - transitive
(کاری را) جبران کردن، تلافی کردن
- How will I be able to repay your kindness.
- چگونه خواهیم توانست مهربانی‌های تو را جبران کنم.
- (J.Keats) to repay scorn for scorn
- تحقیر را با تحقیر تلافی کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد repay

  1. verb give back money or possession
    Synonyms: accord, award, balance, compensate, indemnify, make amends, make restitution, make up for, offset, pay back, pay dues, rebate, recompense, refund, reimburse, remunerate, requite, restore, return, reward, settle up, square
    Antonyms: deprive, extort, penalize, seize, steal, take
  2. verb get even; obtain restitution for past injustice
    Synonyms: avenge, even the score, get back at, get revenge, make reprisal, pay back, reciprocate, requite, retaliate, return, return the compliment, revenge, settle the score, square accounts
    Antonyms: leave alone

لغات هم‌خانواده repay

ارجاع به لغت repay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «repay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/repay

لغات نزدیک repay

پیشنهاد بهبود معانی