گذشتهی ساده:
repaidشکل سوم:
repaidسومشخص مفرد:
repaysوجه وصفی حال:
repayingپس دادن (پول)، برگرداندن، بازپرداخت کردن، جبران کردن (خسارت)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He repaid his loan plus interest.
وام خود را به اضافهی بهره آن بازپرداخت کرد.
The store took back the shoes and repaid my money.
فروشگاه کفشها را گرفت و پولم را پس داد.
(کاری را) جبران کردن، تلافی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
How will I be able to repay your kindness.
چگونه خواهیم توانست مهربانیهای تو را جبران کنم.
(J.Keats) to repay scorn for scorn
تحقیر را با تحقیر تلافی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «repay» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/repay