آیکن بنر

راهنمای استفاده از بخش «لغات من» در فست دیکشنری

راهنمای استفاده از بخش «لغات من»

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Repatriation

riˌpetriˈeɪʃn̩ ˌriːpætrɪˈeɪʃn̩

معنی repatriation | جمله با repatriation

noun uncountable

بازگشت به میهن، بازگرداندن به وطن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

After the war, repatriation of prisoners of war became a top priority.

پس‌از جنگ، بازگرداندن اسیران جنگی به میهن به اولویت اصلی تبدیل شد.

The museum agreed to the repatriation of ancient artifacts to their country of origin.

موزه با بازگرداندن آثار باستانی به کشور مبدأ موافقت کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت repatriation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «repatriation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/repatriation

لغات نزدیک repatriation

پیشنهاد بهبود معانی