تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بازپرداخت کردن
تلافی کردن، جبران کردن
1- نقد دادن، نقدی پرداخت کردن 2- (در خرید قسطی) بیعانه دادن، پیش پرداخت دادن
هزینه کردن
تقاص پس دادن، تاوان دادن
پرداخت کردن، تسویه کردن
رشوه دادن، تطمیع کردن
انتقام گرفتن، تقاص گرفتن
مثمر ثمر بودن، نتیجهی مطلوب دادن
1- پول دادن، سلفیدن، خرج کردن 2- (طناب و سیم و غیره) کمکم بیرون دادن
تمام و کمال پرداختن، حسابهای معوقه را تسویه کردن
با چک پرداخت کردن
حد بالای مزد، حداکثر دستمزد
قسطی پرداخت کردن
he who pays the piper calls the tune
کسی که مزد فلوتزن را میدهد، حق انتخاب آهنگ را دارد، اختیار با کسی است که هزینه یا مسئولیت را تقبل کند
اجیر، مزد بگیر، مزدور
هزینه را هنگام ایجاد آن دادن (نه از پیش)
(در مورد هزینه) سهم خود را دادن، نسیه یا قسطی نخریدن، نقدا خریدن
باید اجر زحمات دیگران را بدهی، قدرشناس باش
pay through the nose (for something)
مغبون شدن، (در خرید) گول خوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pay» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pay