فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pittance

ˈpɪtns ˈpɪtns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pittances

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    مبلغ جزئی، چندرقاز، شندرغاز، کمک‌هزینه‌ مختصر
    • - She works long hours for a pittance.
    • - او ساعت‌های متوالی برای شندرغاز کار می‌کند.
    • - He received a mere pittance of education.
    • - تحصیلات او بسیار کم بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pittance

  1. noun small amount
    Synonyms: allowance, bit, chicken feed, dribble, drop, drop in the bucket, inadequacy, insufficiency, mite, modicum, peanuts, pension, portion, ration, scrap, slave wages, smidgen, trace, trifle
    Antonyms: generosity, lot, plenty

ارجاع به لغت pittance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pittance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pittance

لغات نزدیک pittance

پیشنهاد بهبود معانی