گذشتهی ساده:
dribbledشکل سوم:
dribbledسومشخص مفرد:
dribblesوجه وصفی حال:
dribblingکم کم بیرون دادن (یا آمدن)، کم کم جلو آمدن، خرده خرده پیش بردن
He leaned on the pillow, letting smoke dribble through his nostrils.
به پشتی لم داد و گذاشت دودها حلقهحلقه از دو سوراخ دماغش خارج شود.
آب از لب و لوچه جاری کردن (یا شدن)، آب دهان (کسی) جاری شدن، قطره قطره ترشح کردن، چکه کردن، کم کم جاری شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The guests dribbled in anticipation of food.
در انتظار غذا آب از لب و لوچه میهمانان راه افتاده بود.
His hand trembled as he held the spoon, dribbling sugar all over the tablecloth.
قاشق شکر را که گرفت دستش لرزید و شکر را بر رومیزی پاشید.
Some babies dribble.
برخی نوزادان گلیز میریزند.
(فوتبال و بسکتبال و غیره) دریبل کردن، پابه پا کردن
He dribbled the ball toward the basket.
او توپ را به سوی حلقه دریبل کرد.
He was trying to dribble the ball past his opponents.
او سعی می کرد توپ را از مقابل حریف دریبل کند.
دریبل
چکه، مقدار بسیار کم
The brain-drain was a dribble that turned into a flood.
فرار مغزها چکهای بود که به سیل تبدیل شد.
dribbles of dried blood on the shirt of the accused
لکههای خون خشکشده روی پیراهن متهم
There is only a dribble of tea left in the teapot.
فقط یک ذره چای در قوری مانده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dribble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dribble