گل، لجن، آب دهان، بزاق، گلیز، گریه بچگانه، تلفظ کلمات با جاری ساختن آب دهان، آب دهان روان ساختن، بزاق زدن به، دهان را آب انداختن، دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The baby slobbered on his mother's shoulder.
آب دهان کودک روی شانهی مادرش جاری شد.
As soon as he saw the meat, the dog slobbered.
با دیدن گوشت آب دهان از لب و لوچهی سگ جاری شد.
Critics slobbered over his new novel.
نقدگران در تعریف از رمان او زیادهروی کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «slobber» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slobber