گذشتهی ساده:
frothedشکل سوم:
frothedسومشخص مفرد:
frothsوجه وصفی حال:
frothingشکل جمع:
frothsکف، سرجوش، (مجازاً) یاوه، سخن پوچ، کف کردن، به کف آوردن، اظهارکردن، نمایاندن، صدا زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Froth forms on top of beer.
روی آبجو کف بهوجود میآید.
Their conversation was nothing but froth.
گفتوگوی آنها چیزی جز یاوهسرایی نبود.
He talked so angrily that his mouth frothed.
آنقدر با خشم حرف زد که دهانش کف کرد.
The sick dog had frothed at the mouth.
دهان سگ بیمار کف کرده بود.
The milk was boiling and frothing.
شیر داشت میجوشید و کف میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «froth» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/froth