فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Froth

frɒːθ frɒθ

گذشته‌ی ساده:

frothed

شکل سوم:

frothed

سوم‌شخص مفرد:

froths

وجه وصفی حال:

frothing

شکل جمع:

froths

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

کف، سرجوش، (مجازاً) یاوه، سخن پوچ، کف کردن، به‌ کف آوردن، اظهارکردن، نمایاندن، صدا زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Froth forms on top of beer.

روی آبجو کف به‌وجود می‌آید.

Their conversation was nothing but froth.

گفت‌وگوی آن‌ها چیزی جز یاوه‌سرایی نبود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He talked so angrily that his mouth frothed.

آن‌قدر با خشم حرف زد که دهانش کف کرد.

The sick dog had frothed at the mouth.

دهان سگ بیمار کف کرده بود.

The milk was boiling and frothing.

شیر داشت می‌جوشید و کف می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد froth

  1. noun lather, bubbles
    Synonyms:
    foam bubbles suds fizz spray head scum effervescence spume yeast barm scud spindrift ebullition

ارجاع به لغت froth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «froth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/froth

لغات نزدیک froth

پیشنهاد بهبود معانی