Froth

frɒːθ frɒθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    frothed
  • شکل سوم:

    frothed
  • سوم‌شخص مفرد:

    froths
  • وجه وصفی حال:

    frothing
  • شکل جمع:

    froths

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
کف، سرجوش، (مجازاً) یاوه، سخن پوچ، کف کردن، به‌ کف آوردن، اظهارکردن، نمایاندن، صدا زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Froth forms on top of beer.
- روی آبجو کف به‌وجود می‌آید.
- Their conversation was nothing but froth.
- گفت‌وگوی آن‌ها چیزی جز یاوه‌سرایی نبود.
- He talked so angrily that his mouth frothed.
- آن‌قدر با خشم حرف زد که دهانش کف کرد.
- The sick dog had frothed at the mouth.
- دهان سگ بیمار کف کرده بود.
- The milk was boiling and frothing.
- شیر داشت می‌جوشید و کف می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد froth

  1. noun lather, bubbles
    Synonyms: barm, ebullition, effervescence, fizz, foam, head, scud, scum, spindrift, spray, spume, suds, yeast

ارجاع به لغت froth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «froth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/froth

لغات نزدیک froth

پیشنهاد بهبود معانی