فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Foam

foʊm fəʊm

گذشته‌ی ساده:

foamed

شکل سوم:

foamed

سوم‌شخص مفرد:

foams

وجه وصفی حال:

foaming

شکل جمع:

foams

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb uncountable

کف، جوش‌وخروش، حباب‌های ریز، کف کردن، کف به دهان آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

After the storm, the sea was covered with foam.

پس از توفان دریا از کف پوشیده شده بود.

foam mattress

تشک ابری

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Boiling milk foams.

شیر جوشان کف می‌کند.

a glass of foaming beer

یک لیوان آبجو پرکف

He was foaming at the mouth with anger.

از شدت خشم دهانش کف کرده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foam

  1. noun bubbles formed from a liquid
    Synonyms:
    suds lather froth spume scum head spray surf fluff cream yeast
  1. verb become bubbly
    Synonyms:
    fizz sparkle boil froth simmer effervesce aerate lather seethe gurgle hiss burble ferment
    Antonyms:
    become flat

Collocations

foam at the mouth

کف کردن دهان

ارجاع به لغت foam

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foam» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foam

لغات نزدیک foam

پیشنهاد بهبود معانی