گذشتهی ساده:
foamedشکل سوم:
foamedسومشخص مفرد:
foamsوجه وصفی حال:
foamingشکل جمع:
foamsکف، جوشوخروش، حبابهای ریز، کف کردن، کف به دهان آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After the storm, the sea was covered with foam.
پس از توفان دریا از کف پوشیده شده بود.
foam mattress
تشک ابری
Boiling milk foams.
شیر جوشان کف میکند.
a glass of foaming beer
یک لیوان آبجو پرکف
He was foaming at the mouth with anger.
از شدت خشم دهانش کف کرده بود.
کف کردن دهان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «foam» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foam