گذشتهی ساده:
burbledشکل سوم:
burbledسومشخص مفرد:
burblesوجه وصفی حال:
burblingشکل جمع:
burbles( burbling =) جوش، قلقل، سالک، جوش صورت، صدای قلقل (در حرف زدن)، اشکال، بینظمی، درهموبرهم سخن گفتن، مغشوش کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Volcanic lava was burbling down the hill.
مواد گداختهی آتشفشانی قلقلکنان از تپه سرازیر میشد.
Brian was burbling in his crib.
برایان در گهوارهاش مشغول بوبو کردن بود.
They burbled about politics for hours.
ساعتها دربارهی سیاست، یاوهسرایی کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «burble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/burble