با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bubble

ˈbʌbl ˈbʌbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bubbled
  • شکل سوم:

    bubbled
  • سوم شخص مفرد:

    bubbles
  • وجه وصفی حال:

    bubbling
  • شکل جمع:

    bubbles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    حباب
    • - soap bubble
    • - حباب صابون
    • - Boiling water bubbles.
    • - آب جوش قل‌قل می‌کند (حباب می‌سازد).
  • noun countable
    اقتصاد حباب (اقتصادی)، (دور یا وضعیتی از رشد اقتصادی که عموما با یک سقوط ناگهانی همراه است)
    • - When the bubble burst, they all went bankrupt.
    • - وقتی حباب ترکید (نقشه‌ی آن‌ها شکست خورد) همه ورشکست شدند.
  • noun
    حباب، آب‌سوار، (مجازاً) اندیشه پوچ
  • verb - intransitive countable
    جوشیدن، قل‌قل زدن، حباب برآوردن، (مجازاً) خروشیدن،جوشاندن، گفتن، بیان کردن
    • - She was bubbling with enthusiasm.
    • - از شدت اشتیاق به جوش و خروش افتاده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bubble

  1. noun globule of air
    Synonyms: air ball, balloon, barm, bead, blister, blob, drop, droplet, effervescence, foam, froth, lather, sac, spume, vesicle
  2. verb foam, froth up, especially with sound
    Synonyms: boil, burble, churn, eddy, effervesce, erupt, fester, fizz, gurgle, gush, issue, moil, murmur, percolate, ripple, seep, seethe, simmer, smolder, sparkle, spume, stir, swash, trickle, well

Phrasal verbs

  • bubble over

    غرق خوشی شدن، شاد شدن، مشعوف شدن

ارجاع به لغت bubble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bubble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bubble

لغات نزدیک bubble

پیشنهاد بهبود معانی