شکل جمع:
beadsمهره، دانه تسبیح، خرمهره، منجوق زدن، بریسمان کشیدن، مهره ساختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This necklace has twenty pearl beads.
این گردنبند بیست دانهی مروارید دارد.
beads of sweat on her forehead
دانههای عرق بر پیشانی او
the beads on a glass of beer
حبابهای روی لیوان آبجو
A dress beaded with pearls.
پیراهنی که مروارید به آن دوختهاند.
دقیقاً نشانهگیری کردن، قراول رفتن
هدفگیری کردن، (مگسک تفنگ را) بر هدف میزان کردن، نشانه گرفتن
say (or tell or count) one's beads
با تسبیح دعا کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bead» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bead