با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bead

biːd biːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    beads

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive countable
    مهره، دانه تسبیح، خرمهره، منجوق زدن، بریسمان کشیدن، مهره ساختن
    • - This necklace has twenty pearl beads.
    • - این گردنبند بیست دانه‌ی مروارید دارد.
    • - beads of sweat on her forehead
    • - دانه‌های عرق بر پیشانی او
    • - the beads on a glass of beer
    • - حباب‌های روی لیوان آبجو
    • - A dress beaded with pearls.
    • - پیراهنی که مروارید به آن دوخته‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bead

  1. noun droplet, blob
    Synonyms: bean, bubble, dab, dot, driblet, drop, globule, grain, particle, pea, pellet, pill, shot, speck, spherule, stone

Collocations

  • draw a bead on

    دقیقاً نشانه‌گیری کردن، قراول رفتن

Idioms

ارجاع به لغت bead

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bead» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bead

لغات نزدیک bead

پیشنهاد بهبود معانی