با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Grain

ɡreɪn ɡreɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    grains

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C2
گیاه‌شناسی دانه، غله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a few grains of wheat
- چند دانه گندم
- Bran is the hard layers of cereal grain surrounding the endosperm.
- سبوس لایه‌های سخت دانه‌ی غلات است که اندوسپرم (درون‌دانه) را احاطه کرده‌اند.
- long-grain rice
- برنج دانه‌دراز
- Iowa produces different grains.
- ایالت آیووا غلات گوناگونی را تولید می‌کند.
noun countable
دانه (نمک و شن و غیره)
- The chef sprinkled a pinch of salt grain onto the dish.
- سرآشپز مقداری دانه نمک روی غذا پاشید.
- fine grains of sand
- دانه‌های ریز شن
noun singular uncountable
مجازی ذره، ریزه، خرده، جو
- a grain of sense
- ذره‌ای شعور
- She had a grain of hope left in her heart.
- ذره‌ای امید در دلش مانده بود.
- He had a grain of courage.
- یک جو شجاعت داشت.
noun countable uncountable
(عکاسی) گرین (کوچک‌ترین ذره‌ی میکروسکوپی تشکیل‌دهنده‌ی تصویر)
- The photographer chose a film with a fine grain to capture the details of the scene.
- عکاس فیلمی با گرین ریز انتخاب کرد تا جزئیات صحنه را ثبت کند.
- The fine grain in this print showcases the photographer's attention to detail.
- گرین ریز در این عکس توجه عکاس به جزئیات را نشان می‌دهد.
noun singular
رگه (در چوب و چرم و غیره)
- She admired the grain of the wooden carving.
- او رگه‌ی کنده‌کاری چوبی را ستود.
- The grain of the oak table gave it a beautiful look.
- رگه‌ی میز بلوط جلوه‌ای زیبا به آن بخشیده است.
noun countable
قدیمی دانه، گرین (یکای اندازه‌گیری جرم معادل ۶۴٫۷۹۸۹۱ میلی‌گرم)
- He weighed the precious gemstone, and it came out to be 10 grains.
- او سنگ قیمتی را وزن کرد و معلوم شد که ۱۰ دانه است.
- A grain is used to measure the weight of bullets in firearms.
- از گرین برای اندازه‌گیری وزن گلوله در سلاح گرم استفاده می‌شود.
noun
قرمزدانه
- The grain was a vibrant shade of red, perfect for dyeing fabric.
- این قرمزدانه رنگ قرمز زنده‌ای داشت که برای رنگ کردن پارچه مناسب بود.
- She mixed the grain with boiling water.
- قرمزدانه را با آب‌جوش مخلوط کرد.
noun
طینت، خو
- It goes against my grain.
- با طینت من جور در نمی‌آید.
- She had a stubborn grain.
- خوی سرسختی داشت.
verb - intransitive verb - transitive
دانه‌دانه کردن، به‌صورت ذرات ریز درآوردن، دانه‌دانه شدن، به‌صورت ذرات ریز درآمدن
- The mill grinds the wheat to grain for making flour.
- آسیاب برای تهیه‌ی آرد، گندم را به‌صورت ذرات ریز درمی‌آورد.
- The sculptor grained the clay.
- مجسمه‌ساز خاک رس را دانه‌دانه کرد.
verb - transitive
چوب‌نما کردن، سنگ‌نما کردن (رنگ زدن و نقش‌ونگار مصنوعی ایجاد کردن روی اجسام و دیوار و غیره)
- He learned how to grain furniture.
- نحوه‌ی چوب‌نما کردن مبلمان را آموخت.
- The decorator grained the walls of the room.
- دکوراتور دیوارهای اتاق را سنگ‌نما کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grain

  1. noun seed, piece
    Synonyms: atom, bit, cereal, corn, crumb, drop, fragment, granule, grist, iota, jot, kernel, mite, modicum, molecule, morsel, mote, ounce, particle, pellet, scintilla, scrap, scruple, smidgen, spark, speck, tittle, trace, whit
  2. noun texture of fabric
    Synonyms: character, current, direction, fiber, make-up, nap, pattern, staple, striation, surface, tendency, tissue, tooth, warp and woof, weave, weft

Idioms

  • against the (or one's) grain

    برخلاف میل یا طینت کسی، ناخوشایند، رنجه‌آور

  • with a grain of salt

    با شک و تردید، با بدبینی

    با بدبینی، با ناباوری، با شک و تردید

  • against the grain

    به طور عمود بر آوندهای چوب، برخلاف میل یا ظرفیت شخص

  • take something with a grain of salt

    (چیزی را) به‌آسانی باور نکردن، به‌آسانی نپذیرفتن، با شک و تردید نگاه کردن

ارجاع به لغت grain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grain

لغات نزدیک grain

پیشنهاد بهبود معانی