شکل جمع:
kernelsمغز، هسته، مغزهسته، خستو، تخم، دانه
هسته اصلی، شالوده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a kernel of corn
دانهی ذرت
wheat and barley kernels
دانههای گندم و جو
almond kernel
مغز بادام
the kernel of some fruit pits
مغز هستهی برخی میوهها
There is a kernel of truth in what he claims.
آنچه او ادعا میکند، در اصل راست است.
the kernel of his argument
هستهی اصلی بحث و استدلال او
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «kernel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kernel