شکل جمع:
substancesماده، ماده اصلی، جسم، جوهر، شیء، جنس، ذات، مفاد، مفهوم، استحکام، دوام
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a poisonous substance
یک ماده زهرآگین
Water and ice are the same substance in different forms.
آب و یخ دو شکل مختلف مادهی واحدی هستند.
My hand hit a hard substance.
دستم به جسم سختی خورد.
an argument of little substance
بحث دارای محتوای کم
the substance of his speech
مفاد سخنرانی او
We agree on the substance of your proposal but disagree on details.
با اصل پیشنهاد شما موافقیم؛ ولی در جزئیات اختلاف داریم.
His father is a man of substance.
پدرش مردی صاحب مکنت است.
1- عملاً، واقعاً، درواقع 2- از نظر کلی، از اصل، در کنه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «substance» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/substance