Substantive

səbˈstæntɪv / / ˈsʌbstəntɪv səbˈstæntɪv / / ˈsʌbstəntɪv səbˈstæntɪv / / ˈsʌbstəntɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
قائم‌به‌ذات، متکی‌به‌خود، مقدار زیاد، دارای ماهیت واقعی، حقیقی، شبیه اسم، دارای خواص اسم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- s discussion of substantive matters
- بحث مطالب اصولی
- a substantive major
- سرگرد رسمی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد substantive

  1. adjective Having verifiable existence
    Synonyms: real, substantial, concrete, objective, meaty, tangible
  2. adjective Defining rights and duties as opposed to giving the rules by which rights and duties are established
    Synonyms: essential
    Antonyms: adjective
  3. noun
    Synonyms: nominal, common-noun, proper-noun

لغات هم‌خانواده substantive

ارجاع به لغت substantive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «substantive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/substantive

لغات نزدیک substantive

پیشنهاد بهبود معانی