شکل جمع:
tangiblesصفت تفضیلی:
more tangibleصفت عالی:
most tangibleقابل لمس، محسوس، پرماسپذیر، لمسکردنی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
An apple is tangible but justice is not.
سیب قابللمس است؛ ولی عدالت قابللمس نیست.
tangible assets
داراییهای مشهود (تنمند)
The change in her behavior was tangible.
تغییر رفتار او بارز بود.
I have never been in a community where happiness was so tangible.
هرگز در جامعهای نبودهام که شادی آن چنین محسوس باشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tangible» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tangible