امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tangible

ˈtændʒəbl ˈtændʒəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tangibles
  • صفت تفضیلی:

    more tangible
  • صفت عالی:

    most tangible

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2
قابل لمس، محسوس، پرماس‌پذیر، لمس‌کردنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- An apple is tangible but justice is not.
- سیب قابل‌لمس است؛ ولی عدالت قابل‌لمس نیست.
- tangible assets
- دارایی‌های مشهود (تنمند)
- The change in her behavior was tangible.
- تغییر رفتار او بارز بود.
- I have never been in a community where happiness was so tangible.
- هرگز در جامعه‌ای نبوده‌ام که شادی آن چنین محسوس باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tangible

  1. adjective real, concrete
    Synonyms:
    actual appreciable corporeal definite detectable discernible distinct embodied evident factual gross incarnated manifest material objective observable obvious palpable patent perceivable perceptible phenomenal physical plain positive sensible solid stable substantial tactile touchable verifiable visible well-grounded
    Antonyms:
    abstract conceptual imperceptible intangible unreal

ارجاع به لغت tangible

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tangible» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tangible

لغات نزدیک tangible

پیشنهاد بهبود معانی