با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Tangible

ˈtændʒəbl ˈtændʒəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tangibles
  • صفت تفضیلی:

    more tangible
  • صفت عالی:

    most tangible

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2
قابل لمس، محسوس، پرماس‌پذیر، لمس‌کردنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- An apple is tangible but justice is not.
- سیب قابل‌لمس است؛ ولی عدالت قابل‌لمس نیست.
- tangible assets
- دارایی‌های مشهود (تنمند)
- The change in her behavior was tangible.
- تغییر رفتار او بارز بود.
- I have never been in a community where happiness was so tangible.
- هرگز در جامعه‌ای نبوده‌ام که شادی آن چنین محسوس باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tangible

  1. adjective real, concrete
    Synonyms: actual, appreciable, corporeal, definite, detectable, discernible, distinct, embodied, evident, factual, gross, incarnated, manifest, material, objective, observable, obvious, palpable, patent, perceivable, perceptible, phenomenal, physical, plain, positive, sensible, solid, stable, substantial, tactile, touchable, verifiable, visible, well-grounded
    Antonyms: abstract, conceptual, imperceptible, intangible, unreal

ارجاع به لغت tangible

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tangible» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tangible

لغات نزدیک tangible

پیشنهاد بهبود معانی