صفت تفضیلی:
more evidentصفت عالی:
most evidentآشکار، معلوم، روشن، واضح، هویدا، پیدا، مبرهن، مشهود، معلوم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It is evident that you don't agree with me.
معلوم است که با من موافق نیستید.
The joy on her face was evident as she received the news of her promotion.
وقتی خبر ترفیعش را گرفت، خوشحالی در چهرهاش مشهود بود.
an evident erasure in the manuscript
مخدوششدگی آشکار در دستنوشته
His anger was evident.
خشم او آشکار بود.
His leadership qualities soon became evident.
استعداد رهبری او خیلی زود مبرهن شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «evident» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/evident