آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Distinct

    dɪˈstɪŋkt dɪˈstɪŋkt

    صفت تفضیلی:

    more distinct

    صفت عالی:

    most distinct

    معنی distinct | جمله با distinct

    adjective C1

    مجزا، منفرد، جدا، تک، جداگانه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    her voice was distinct among a thousand voices.

    صدای او میان هزار صدا تک بود.

    his fame has a distinct life of its own.

    شهرت او عمر منحصر‌به‌فرد خود را دارد.

    adjective

    متفاوت، ناهمسان، متمایز، ناهمگن، ناهمگون

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Sadi's style is quite distinct from that of Hafez.

    سبک سعدی کاملاً با سبک حافظ تفاوت دارد.

    Despite their great resemblance, these two animals are really distinct from each other.

    با وجود شباهت بسیار، این دو جانور واقعاً از هم متمایزند.

    adjective

    مشخص، هویدا، آشکار، قابل تمیز، پیدا، روشن، واضح، بی‌چون و چرا، صریح، قطعی

    I had the distinct impression that he was going to swindle me.

    احساس مشخصی داشتم که می‌خواهد کلاه سرم بگذارد.

    he heard a voice distinctly calling his name.

    او صدایی را شنید که به‌طور واضح نام او را می‌خواند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a very distinct image.

    نقشی بسیار هویدا.

    a distinct success.

    موفقیت بی‌چون و چرا.

    a distinct possibility.

    امکان بدون تردید (قطعی).

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد distinct

    1. adjective apparent, obvious
      Synonyms:
      obvious clear plain evident manifest explicit definite unmistakable patent noticeable decided specific unambiguous lucid categorical express recognizable well-defined perspicuous clear-cut unequivocal marked sharp clean-cut audible incisive transparent trenchant prescribed enunciated sharp-cut palatable
      Antonyms:
      vague ambiguous obscure undefined indistinct hazy fuzzy
    1. adjective different; unconnected
      Synonyms:
      different separate detached dissimilar distinctive individual unconnected various specific peculiar special sole single separated disparate diverse divergent several unattached unassociated discrete unique especial offbeat poles apart
      Antonyms:
      similar like connected resembling

    لغات هم‌خانواده distinct

    • noun
      distinction
    • adjective
      distinct
    • adverb
      distinctly

    سوال‌های رایج distinct

    صفت تفضیلی distinct چی میشه؟

    صفت تفضیلی distinct در زبان انگلیسی more distinct است.

    صفت عالی distinct چی میشه؟

    صفت عالی distinct در زبان انگلیسی most distinct است.

    ارجاع به لغت distinct

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «distinct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/distinct

    لغات نزدیک distinct

    • - distiller
    • - distillery
    • - distinct
    • - distinction
    • - distinction clear distant
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.