فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Unconnected

ˌʌnkəˈnektɪd ˌʌnkəˈnektɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

adjective
جدا، نامتصل، وصل‌نشده، ناهم‌بند، ناهمبسته، نامرتبط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
adjective
نامربوط، جفنگ، بی سر و ته، نامنسجم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unconnected

  1. adjective separate
    Synonyms:
    detached disconnected divided
  1. adjective irrelevant
    Synonyms:
    unrelated inapplicable impertinent disconnected disjointed illogical scattered confused disordered garbled
    Antonyms:
    connected

ارجاع به لغت unconnected

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unconnected» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unconnected

لغات نزدیک unconnected

پیشنهاد بهبود معانی