با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unconscionable

ʌnˈkɑːnʃnəbl ʌnˈkɒnʃnəbl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
غیرمعقول، گزاف، خلاف وجدان، بی‌وجدان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- unconscionable demands
- درخواست‌های نامعقول
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unconscionable

  1. adjective immoral, immoderate
    Synonyms: amoral, barbarous, conscienceless, criminal, dishonest, excessive, exorbitant, extravagant, extreme, inordinate, knavish, outrageous, preposterous, sneaky, too much, uncivilized, undue, unethical, unfair, ungodly, unholy, unjust, unprincipled, unreasonable, unscrupulous, wanton, wicked
    Antonyms: decent, good, moral, principled

ارجاع به لغت unconscionable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unconscionable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unconscionable

لغات نزدیک unconscionable

پیشنهاد بهبود معانی