بیملاحظه، بیپروا، بیرحم، افسارگسیخته، ویرانگر، بیاعتنا، مخرب
The wildfire was made worse by the wanton setting of illegal campfires in the area.
آتشسوزی جنگل بهدلیل افروختن بیپروای آتشهای کمپ غیرقانونی، بدتر شد.
The factory’s wanton waste of water raised serious environmental concerns.
هدررفت مخرب آب توسط آن کارخانه، نگرانیهای جدی محیطزیستی ایجاد کرد.
قدیمی هرزه، بیبندوبار، جلف، بیعفت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His grandmother disapproved of her wanton behavior at parties.
مادربزرگش از رفتار جلف او در مهمانیها ناراضی بود.
Rumors spread quickly about her wanton appearance at the festival.
شایعات دربارهی ظاهر بیبندوبار او در جشنواره بهسرعت پخش شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wanton» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wanton