(فرد) ولخرج، مسرف، اسرافکار، خراج
She regretted her profligate habit after receiving her credit card bill.
او پساز دریافت صورتحساب کارت اعتباریاش، از رفتار ولخرج خود پشیمان شد.
His profligate lifestyle left him in debt after just a few months.
سبک زندگی مسرف او تنها پساز چند ماه او را مقروض کرد.
(فرد) بداخلاق، بیاخلاق، هرزه، بیبندوبار، فاسدالاخلاق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The profligate lifestyle of the celebrity shocked her fans.
سبک زندگی بیبندوبار این سلبریتی، طرفداران او را شوکه کرد.
The novel explores the life of a profligate who seeks redemption.
این رمان به بررسی زندگی فردی هرزه میپردازد که بهدنبال رستگاری است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «profligate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/profligate