شکل جمع:
wildsصفت تفضیلی:
wilderصفت عالی:
wildestوحشی، مهارنشده، خشن، شدید، دیوانهوار، سرکش
He has a wild temper and loses control easily.
او خلقوخوی وحشیای دارد و بهراحتی کنترل خود را از دست میدهد.
They had a wild party last night.
آنها دیشب، مهمانی دیوانهواری داشتند.
He was wild with delight.
از شدت خوشی سر از پا نمیشناخت.
Desperation had made her wild.
نومیدی او را از خود بیخود کرده بود.
The sea was wild with storm.
توفان دریا را متلاطم کرده بود.
wild children
بچههای تخس
wild hair
موی ژولیده
a wild wager
قمار مخاطرهآمیز
a wild success
کامیابی چشمگیر
to shoot wild
دیوانهوار تیراندازی کردن
a wild seacoast
ساحل توفانی
عجیبوغریب، غیرمعمول، متفاوت، جالب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The party had a wild atmosphere with colorful decorations and music.
مهمانی فضایی متفاوت و جالب با تزئینات رنگارنگ و موسیقی داشت.
He told a wild story about his adventures abroad.
او داستان عجیبوغریبی دربارهی ماجراجوییهایش در خارج تعریف کرد.
a wild scheme
یک طرح غیر عملی
وحشی، خودرو (حیوانات و گیاهان)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی پیشرفته
He prefers to observe wild birds rather than keep them in a cage.
او ترجیح میدهد پرندگان وحشی را تماشا کند تا اینکه آنها را در قفس نگه دارد.
The forest is home to many wild species of plants and animals.
جنگل، خانهی گونههای وحشی بسیاری از گیاهان و حیوانات است.
wild plants
گیاهان خودرو
wild flowers
گلهای وحشی
wild animals
حیوانات وحشی
a wild tribe
یک قبیلهی بدوی
بکر، دستنخورده، وحشی، ناهموار، بیابانی (زمین)
They camped in a wild and remote valley.
آنها در درهای دورافتاده و دستنخورده کمپ زدند.
Wild areas are often home to rare animals and plants.
مناطق بکر اغلب خانهی حیوانات و گیاهان نادر هستند.
wild land
سرزمین بیابانی
بیاساس، نادرست، بیپایه، حدسی، غیرمستند
He made a wild assumption about the outcome of the experiment.
او فرضیهای بیپایه دربارهی نتیجهی آزمایش مطرح کرد.
The report contained many wild claims that were later disproven.
این گزارش، شامل ادعاهای نادرستی بود که بعدها رد شدند.
طبیعت بکر، مناطق وحشی، سرزمینهای دستنخورده، طبیعت دستنخورده، مناطق دورافتاده
Photographers often travel deep into the wild to capture rare animals.
عکاسان اغلب برای ثبت حیوانات نادر به اعماق طبیعت دستنخورده سفر میکنند.
He spent a week alone in the wild, far from any town.
او یک هفته را تنها در مناطق دورافتاده، دور از هر شهری گذراند.
در حالت طبیعی و دستنخورده زیست کردن، ناپرورده بودن، در دامن طبیعت زیستن
وحشی شدن، از کنترل خارج شدن (هیجان، شادی، خشم و ...)
خیلی بهتر از انتظار، (به طور غیرمترقبه) عالی
بالاتر از حد انتظار، آنچه که شخص خوابش را هم نمیدیده
1- وحشی شدن، سر به بیابان گذاشتن 2- وحشیگری کردن، از دسته در رفتن، لگام گسیختگی کردن، از دست رفتن
کثیف، درهم ریخته، ژولیده، پشمالو
در ایام جوانی عیاشی و هرزگی کردن (و سپس عیالوار شدن)
(در جوانی) عیش و عشرت کردن، ادلوبدلکاری کردن
آب در هاون کوبیدن، کار بیفایده، کار عبث و بیهوده، دنبال نخودسیاه بودن
(عامیانه) هیجانزده و بیبندوبار، از خود بیخود
شکل جمع wild در زبان انگلیسی wilds است.
صفت تفضیلی wild در زبان انگلیسی wilder است.
صفت عالی wild در زبان انگلیسی wildest است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wild» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wild