امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unruly

ʌnˈruːli ʌnˈruːli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
سرکش، یاغی، متمرد، مضطرب، متلاطم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- unruly horse
- اسب سرکش
- a bunch of unruly children
- یک دسته بچه‌ی تخس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unruly

  1. adjective disobedient
    Synonyms:
    assertive bawdy disorderly drunken forward fractious headstrong heedless impervious impetuous imprudent impulsive incorrigible inexorable insubordinate intemperate intractable lawless mean mutinous obstreperous opinionated ornery out of control out of line perverse quarrelsome rash rebellious recalcitrant reckless refractory restive riotous rowdy turbulent uncontrollable ungovernable unmanageable unyielding violent wayward wild willful
    Antonyms:
    compliant obedient yielding

لغات هم‌خانواده unruly

ارجاع به لغت unruly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unruly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unruly

لغات نزدیک unruly

پیشنهاد بهبود معانی