جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Fractious

ˈfrækʃəs ˈfrækʃəs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

بدخو، کج‌خلق، ننر، زودرنج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

fractious children

بچه‌های ننر

fractious co-worker

همکار زودرنج

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fractious

adjective grouchy, cross

Synonyms:

irritable crabby mean testy petulant touchy fretful snappish peevish ornery querulous intractable unruly awkward recalcitrant refractory unmanageable wayward huffy disorderly captious perverse pettish restive scrappy thin-skinned uncompliant undisciplined froward wild indocile indomitable

Antonyms:

happy agreeable nice patient complaisant

ارجاع به لغت fractious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «fractious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fractious

لغات نزدیک fractious

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!