بیقرار، بیصبر، بیتاب، ناآرام، ناشکیبا
As the lecture dragged on, the students grew restive.
با طولانی شدن سخنرانی، دانشآموزان بیتاب شدند.
The restive students were eager for the school year to end.
دانشآموزان بیقرار مشتاق بودند که سال تحصیلی به پایان برسد.
سرکش، متمرد، نافرمان، چموش، کلهشق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The restive horse could not stand still in the paddock.
اسب چموش نمیتوانست در مرتع آرام بگیرد.
The restive mule refused to move forward.
قاطر سرکش از حرکت به سمت جلو امتناع کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «restive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/restive