فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Uptight

ˈʌptaɪt / / ʌpˈtaɪt ˈʌptaɪt / / ʌpˈtaɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • adjective
    (عامیانه) عصبی، نگران، گرفته، ناراحت، درهم
    • - I used to get uptight before final exams.
    • - قبل از امتحانات نهایی همیشه دچار نگرانی می‌شدم.
  • adjective
    (عامیانه) قدیمی مسلک، کهنه‌پرست، امل، سختگیر (به‌ویژه در امور سنتی و رسوم) (up-tight هم می‌نویسند)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد uptight

  1. adjective nervous
    Synonyms: anxious, apprehensive, cautious, concerned, conventional, edgy, nervy, old-fashioned, on edge, on the defensive, restive, strict, tense, troubled, uneasy, withdrawn, worried
    Antonyms: calm, collected, cool

ارجاع به لغت uptight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «uptight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/uptight

لغات نزدیک uptight

پیشنهاد بهبود معانی