کجخلق، زودرنج، تحریکپذیر
She’s been edgy lately.
تازگیها خیلی زودرنج شده.
She was nervous and edgy.
او عصبی و زودرنج بود.
تحریکآمیز، محرک، بحثبرانگیز، خلاف عرف
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
edgy negotiations
مذاکرات بحثبرانگیز
Her ideal man would be ‘edgy’.
مرد ایدهآل او شخصی خلاف عرف است.
لبهدار، تیز، برنده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «edgy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/edgy