کجخلق، زودرنج، عصبی، ناراحت، مضطرب، پریشان، ناآرام، دلواپس، نگران
The students were edgy while waiting for their exam results.
دانشآموزان درحالی که منتظر نتایج امتحان خود بودند، پریشان بودند.
She’s been edgy lately.
تازگیها خیلی زودرنج شده.
She was nervous and edgy.
او عصبی و زودرنج بود.
تحریکآمیز، بحثبرانگیز، خلاف عرف، جسورانه، چالشبرانگیز، غیرمتعارف، متفاوت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her ideal man would be ‘edgy’.
مرد ایدهآل او شخصی خلاف عرف است.
The novel’s edgy style pushed the boundaries of contemporary literature.
سبک جسورانهی رمان، مرزهای ادبیات معاصر را به چالش کشید.
edgy negotiations
مذاکرات بحثبرانگیز
تیز، برنده
The sword’s edgy tip could pierce armor.
نوک تیز شمشیر میتوانست زره را سوراخ کند.
He prefers edgy scissors for precise cutting.
او قیچی تیز را برای برش دقیق ترجیح میدهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «edgy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/edgy