معنی irritable به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈɪrətəbl ˈɪrətəbl

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
more irritable
صفت عالی:
most irritable

معنی و نمونه‌جمله

adjective

زودرنج، کج‌خلق، تند‌مزاج، تحریک‌پذیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- an irritable old man

- پیرمرد تندخو

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد irritable

adjective bad-tempered, crabby

Synonyms:

annoyed bearish brooding cantankerous carping choleric complaining contentious crabbed cross crotchety disputatious dissatisfied dyspeptic easily offended exasperated fiery fractious fretful fretting gloomy grouchy grumbling hasty hot huffy hypercritical ill-humored irascible moody morose out of humor oversensitive peevish petulant plaintive prickly querulous quick-tempered resentful sensitive snappy snarling surly tense testy touchy

Antonyms:

cheerful happy nice

ارجاع به لغت irritable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «irritable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/irritable

لغات نزدیک irritable

- irriguous
- irritability
- irritable
- irritant
- irritate

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return