فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Irritant

ˈɪrɪtənt ˈɪrɪtənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    irritants

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    عامل آزاردهنده، چیز آزاردهنده
    • - Slow internet connection can be a great irritant.
    • - اتصال آهسته‌ی اینترنت می‌تواند عامل آزاردهنده‌ی بزرگی باشد.
    • - Noise was a constant irritant.
    • - سروصدا دائماً (ما را) آزار می‌داد.
  • noun countable
    پزشکی ماده‌ی محرک، ماده‌ی سوزش‌آور، ماده‌ی دردآور
    • - Strong fragrances can be an irritant to sensitive skin.
    • - عطرهای قوی می‌توانند برای پوست‌های حساس سوزش‌آور باشند.
    • - The pollen was an irritant to my allergies.
    • - گرده برای آلرژی من تحریک‌کننده بود.
  • adjective
    آزارنده، التهاب‌آور، حساسیت‌زا، عصبانی‌کننده
    • - The irritant noise of construction outside made it impossible to concentrate.
    • - سروصدای آزارنده ساخت‌وساز بیرون تمرکز را غیرممکن می‌کرد.
    • - Her irritant comments always seemed to stir up conflict.
    • - به نظر می‌رسید که اظهارات التهاب‌آور او همیشه باعث ایجاد درگیری می‌شد.
  • adjective
    پزشکی تحریک‌کننده‌، حساسیت‌زا، سوزش‌آور
    • - The irritant smoke caused everyone to cough.
    • - .دود تحریک‌کننده باعث سرفه‌ی همه شد
    • - Avoiding irritant fabrics is essential for those with sensitive skin.
    • - اجتناب از پارچه‌های حساسیت‌زا برای کسانی که پوست حساسی دارند ضروری است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد irritant

  1. noun annoyance
    Synonyms: aggravation, bother, burden, nuisance, trouble

ارجاع به لغت irritant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «irritant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/irritant

لغات نزدیک irritant

پیشنهاد بهبود معانی