با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Burden

ˈbɜːrdn ˈbɜːdn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    burdened
  • شکل سوم:

    burdened
  • سوم‌شخص مفرد:

    burdens
  • وجه وصفی حال:

    burdening
  • شکل جمع:

    burdens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive C1
بار، وزن، گنجایش، طفل در رحم، بار مسئولیت، بارکردن، تحمیل کردن، سنگین بار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- They used to force slaves to carry heavy burdens.
- بردگان را مجبور می‌کردند بارهای سنگینی را حمل کنند.
- beasts of burden
- چهارپایان باربر
- the burden of responsibility
- بار مسئولیت
- In order to relieve the burden on the hospital staff ...
- به منظور سبک کردن بار کارکنان بیمارستان ...
- the burden of proof
- مسئولیت اثبات ادعا
- I don't want to burden you with my problems.
- نمی‌خواهم بار مشکلات خود را به دوش شما بیندازم.
- He was burdened with endless paperwork.
- گرفتار کارهای دفتری تمام نشدنی شده بود.
- the burden of a speech
- موضوع اصلی سخنرانی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد burden

  1. noun mental weight; stress
    Synonyms: accountability, affliction, albatross, anxiety, ball and chain, blame, care, charge, clog, concern, deadweight, difficulty, duty, encumbrance, excess baggage, grievance, hardship, Herculean task, hindrance, load, millstone, misfortune, mishap, obstruction, onus, punishment, responsibility, sorrow, strain, task, tax, thorn in one’s side, trial, trouble, weary load, work, worry
    Antonyms: aid, help, relief
  2. verb encumber, strain
    Synonyms: afflict, bear down on, bother, crush, cumber, depress, dish it out, dish out, dump on, encumber, give it to, hamper, handicap, hinder, impede, lade, load, make heavy, obligate, oppress, overcharge, overload, overwhelm, pile, press, saddle with, snow, snow under, stick it to, strain, tax, trouble, try, vex, weigh down, worry
    Antonyms: aid, help, relieve

Collocations

  • burdened with

    زیر بار، تحت فشار (مسئولیت و غیره)، در اندیشه‌ی

ارجاع به لغت burden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «burden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/burden

لغات نزدیک burden

پیشنهاد بهبود معانی