گذشتهی ساده:
burdenedشکل سوم:
burdenedسومشخص مفرد:
burdensوجه وصفی حال:
burdeningشکل جمع:
burdensبار، وزن، گنجایش، طفل در رحم، بار مسئولیت، بارکردن، تحمیل کردن، سنگین بار کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They used to force slaves to carry heavy burdens.
بردگان را مجبور میکردند بارهای سنگینی را حمل کنند.
beasts of burden
چهارپایان باربر
the burden of responsibility
بار مسئولیت
In order to relieve the burden on the hospital staff ...
به منظور سبک کردن بار کارکنان بیمارستان ...
the burden of proof
مسئولیت اثبات ادعا
I don't want to burden you with my problems.
نمیخواهم بار مشکلات خود را به دوش شما بیندازم.
He was burdened with endless paperwork.
گرفتار کارهای دفتری تمام نشدنی شده بود.
the burden of a speech
موضوع اصلی سخنرانی
زیر بار، تحت فشار (مسئولیت و غیره)، در اندیشهی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «burden» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/burden