امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Burden

ˈbɜːrdn ˈbɜːdn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    burdened
  • شکل سوم:

    burdened
  • سوم‌شخص مفرد:

    burdens
  • وجه وصفی حال:

    burdening
  • شکل جمع:

    burdens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive C1
بار، وزن، گنجایش، طفل در رحم، بار مسئولیت، بارکردن، تحمیل کردن، سنگین بار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- They used to force slaves to carry heavy burdens.
- بردگان را مجبور می‌کردند بارهای سنگینی را حمل کنند.
- beasts of burden
- چهارپایان باربر
- the burden of responsibility
- بار مسئولیت
- In order to relieve the burden on the hospital staff ...
- به منظور سبک کردن بار کارکنان بیمارستان ...
- the burden of proof
- مسئولیت اثبات ادعا
- I don't want to burden you with my problems.
- نمی‌خواهم بار مشکلات خود را به دوش شما بیندازم.
- He was burdened with endless paperwork.
- گرفتار کارهای دفتری تمام نشدنی شده بود.
- the burden of a speech
- موضوع اصلی سخنرانی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد burden

  1. noun mental weight; stress
    Synonyms:
    accountability affliction albatross anxiety ball and chain blame care charge clog concern deadweight difficulty duty encumbrance excess baggage grievance hardship Herculean task hindrance load millstone misfortune mishap obstruction onus punishment responsibility sorrow strain task tax thorn in one’s side trial trouble weary load work worry
    Antonyms:
    aid help relief
  1. verb encumber, strain
    Synonyms:
    afflict bear down on bother crush cumber depress dish it out dish out dump on encumber give it to hamper handicap hinder impede lade load make heavy obligate oppress overcharge overload overwhelm pile press saddle with snow snow under stick it to strain tax trouble try vex weigh down worry
    Antonyms:
    aid help relieve

Collocations

  • burdened with

    زیر بار، تحت فشار (مسئولیت و غیره)، در اندیشه‌ی

ارجاع به لغت burden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «burden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/burden

لغات نزدیک burden

پیشنهاد بهبود معانی