امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hindrance

ˈhɪndrəns ˈhɪndrəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hindrances

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پاگیری، بازداری، اذیت، آزار، مانع، سبب تأخیر، سنگ‌اندازی، اشکال‌تراشی، ممانعت، مزاحمت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- without any hindrance
- بدون هیچ‌گونه بازداری
- Not knowing English became a great hindrance for him.
- ندانستن انگلیسی برای او مانع بزرگی شد.
- I need neither the government's help nor its hindrances.
- نه به کمک دولت نیاز دارم و نه به اشکال‌تراشی‌های آن.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hindrance

  1. noun obstruction, difficulty
    Synonyms: albatross, baggage, ball and chain, bar, barrier, catch, Catch-22, check, clog, crimp, cumbrance, deterrent, drag, drawback, encumbrance, excess baggage, foot dragging, glitch, gridlock, handicap, hang-up, hitch, impedance, impediment, interference, interruption, intervention, jam-up, joker, limitation, lock, millstone, monkey wrench, obstacle, restraint, restriction, snag, stoppage, stumbling block, trammel
    Antonyms: advance, aid, assistance, encouragement, expedition, help, promotion, push

ارجاع به لغت hindrance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hindrance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hindrance

لغات نزدیک hindrance

پیشنهاد بهبود معانی