شکل جمع:
hindrancesپاگیری، بازداری، اذیت، آزار، مانع، سبب تأخیر، سنگاندازی، اشکالتراشی، ممانعت، مزاحمت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
without any hindrance
بدون هیچگونه بازداری
Not knowing English became a great hindrance for him.
ندانستن انگلیسی برای او مانع بزرگی شد.
I need neither the government's help nor its hindrances.
نه به کمک دولت نیاز دارم و نه به اشکالتراشیهای آن.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hindrance» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hindrance