امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Interference

ˌɪnt̬ərˈfɪrns ˌɪntəˈfɪərəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    interferences

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
دخالت، فضولی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- interference in other countries' internal affairs
- دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر
- There is no need for interference on his part.
- احتیاجی به دخالت از طرف او نیست.
- interference pattern
- الگوی تداخلی
- interference spectrum
- طیف تداخلی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interference

  1. noun meddling, impedance
    Synonyms:
    arrest background backseat driving barging in barring blocking checking choking clashing clogging conflict hampering hindrance intermeddling interposition intervention intrusion meddlesomeness obstruction opposition prying resistance retardation tackling tampering trespassing
    Antonyms:
    aid assistance help

Idioms

  • run interference (for)

    (فوتبال آمریکایی) دارنده‌ی توپ را همراهی کردن (به منظور تنه زدن به یا پس زدن حریفان)

ارجاع به لغت interference

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interference» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interference

لغات نزدیک interference

پیشنهاد بهبود معانی