آخرین به‌روزرسانی:

Interposition

ˌɪntəpəˈzɪʃn̩ ˌɪntəpəˈzɪʃn̩

معنی

noun

پا‌میان‌گذاری، مداخله، چیزی که در میان چیزهای دیگر گذارند، وساطت، دخالت، میانه‌گیری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interposition

  1. noun the act or fact of interposing one thing between or among others
    Synonyms:
    intervention insertion intrusion interjection interpolation interpellation intercession

ارجاع به لغت interposition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interposition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interposition

لغات نزدیک interposition

پیشنهاد بهبود معانی