با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Insertion

ɪnˈsɜrːʃn ɪnˈsɜːʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    insertions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun C1
    الحاق، جوف‌گذاری
    • - the insertion of a coin into a public telephone
    • - قرار دادن سکه در تلفن عمومی
    • - The insertion of extra information made his speech too long.
    • - انضمام اطلاعات اضافی سخنرانی او را خیلی طولانی کرد.
    • - the insertion of a muscle
    • - پیوستگاه عضله
    • - the deep insertions of the petals
    • - پیوستگاه ژرف گلبرگ‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد insertion

  1. noun insert
    Synonyms: interpolation, injection, interjection, infusion, introduction, inclusion

لغات هم‌خانواده insertion

ارجاع به لغت insertion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insertion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insertion

لغات نزدیک insertion

پیشنهاد بهبود معانی