Insertion

ɪnˈsɜrːʃn ɪnˈsɜːʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    insertions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
الحاق، جوف‌گذاری، درج، قرار دادن، گنجاندن، وارد کردن، افزودن، انظمام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The insertion of extra information made his speech too long.
- انضمام اطلاعات اضافی سخنرانی او را خیلی طولانی کرد.
- Inserting the data into the system was a quick and easy process.
- درج داده‌ها در سیستم فرایند سریع و آسانی بود.
- He requested the insertion of a new paragraph into the document.
- او درخواست کرد که بند جدیدی در سند قرار داده شود.
- the insertion of a coin into a public telephone
- قرار دادن سکه در تلفن عمومی
noun countable
الحاقی، افزودنی، مورد واردشده، افزوده‌شده (معمولاً کلمات)
- His insertions in the document were clearly marked.
- افزودنی‌های او در سند به‌وضوح مشخص شده بودند.
- Please review all insertions before submitting the report.
- لطفاً تمام مواد واردشده را قبل‌از ارسال گزارش مرور کنید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insertion

  1. noun insert
    Synonyms:
    introduction inclusion injection interjection infusion interpolation

لغات هم‌خانواده insertion

ارجاع به لغت insertion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insertion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insertion

لغات نزدیک insertion

پیشنهاد بهبود معانی