فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Insertion

ɪnˈsɜrːʃn ɪnˈsɜːʃn

شکل جمع:

insertions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1

الحاق، جوف‌گذاری، درج، قرار دادن، گنجاندن، وارد کردن، افزودن، انظمام

The insertion of extra information made his speech too long.

انضمام اطلاعات اضافی سخنرانی او را خیلی طولانی کرد.

Inserting the data into the system was a quick and easy process.

درج داده‌ها در سیستم فرایند سریع و آسانی بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He requested the insertion of a new paragraph into the document.

او درخواست کرد که بند جدیدی در سند قرار داده شود.

the insertion of a coin into a public telephone

قرار دادن سکه در تلفن عمومی

noun countable

الحاقی، افزودنی، مورد واردشده، افزوده‌شده (معمولاً کلمات)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

His insertions in the document were clearly marked.

افزودنی‌های او در سند به‌وضوح مشخص شده بودند.

Please review all insertions before submitting the report.

لطفاً تمام مواد واردشده را قبل‌از ارسال گزارش مرور کنید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insertion

  1. noun insert
    Synonyms:
    introduction inclusion injection interjection infusion interpolation

لغات هم‌خانواده insertion

ارجاع به لغت insertion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insertion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insertion

لغات نزدیک insertion

پیشنهاد بهبود معانی