شکل جمع:
insertionsالحاق، جوفگذاری، درج، قرار دادن، گنجاندن، وارد کردن، افزودن، انظمام
The insertion of extra information made his speech too long.
انضمام اطلاعات اضافی سخنرانی او را خیلی طولانی کرد.
Inserting the data into the system was a quick and easy process.
درج دادهها در سیستم فرایند سریع و آسانی بود.
He requested the insertion of a new paragraph into the document.
او درخواست کرد که بند جدیدی در سند قرار داده شود.
the insertion of a coin into a public telephone
قرار دادن سکه در تلفن عمومی
الحاقی، افزودنی، مورد واردشده، افزودهشده (معمولاً کلمات)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His insertions in the document were clearly marked.
افزودنیهای او در سند بهوضوح مشخص شده بودند.
Please review all insertions before submitting the report.
لطفاً تمام مواد واردشده را قبلاز ارسال گزارش مرور کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «insertion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insertion