Infusion

ɪnˈfjuːʒn ɪnˈfjuːʒn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    infusions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
دم‌کرده، ریزش، ریختن، پاشیدن، القا ، تزریق، الهام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- the infusion of a new spirit among the students
- دمیدن روحی تازه در دانشجویان
- the infusion of salt water
- تزریق (آهسته‌ی) آب‌نمک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infusion

  1. noun immersion
    Synonyms: strain, admixture, mixture

ارجاع به لغت infusion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infusion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infusion

لغات نزدیک infusion

پیشنهاد بهبود معانی