گذشتهی ساده:
strainedشکل سوم:
strainedسومشخص مفرد:
strainsوجه وصفی حال:
strainingشکل جمع:
strainsکشش، زور، فشار، نیرو، بار
The constant demand for energy puts a strain on the power grid.
تقاضای مداوم برای انرژی، فشار زیادی به شبکهی برق وارد میکند.
Constantly carrying heavy objects can put a lot of strain on the back muscles.
حمل وسایل سنگین بهطور مداوم میتواند کشش زیادی به عضلات کمر وارد کند.
The shortage of water resources has put a heavy strain on farmers.
کمبود منابع آبی، بار سنگینی بر دوش کشاورزان گذاشته است.
Working long hours can put a strain on personal relationships.
کار کردن در ساعات طولانی میتواند فشار زیادی به روابط شخصی وارد کند.
The cable broke under the strain.
در اثر آن فشار شاهسیم پاره شد.
a strain on my finances
فشار بر وضع مالی من
strain hardening
سختشدگی کششی
strain gauge
کشش سنج
کشیدگی، رگبهرگشدگی، آسیب عضلانی، گرفتگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The runner couldn't finish the race due to a hamstring strain.
دونده بهدلیل کشیدگی همسترینگ نتوانست مسابقه را به پایان برساند.
Excessive training without enough rest can lead to muscle strain.
تمرین بیش از حد بدون استراحت کافی میتواند منجر به آسیب عضلانی شود.
He suffered a back strain while lifting weights.
او هنگام بلند کردن وزنه دچار گرفتگی کمر شد.
a painful muscle strain
رگبهرگشدگی دردناک عضله
تنش، فشار روحی، نگرانی
After months of intense work, he is under a lot of strain.
بعداز ماهها کار فشرده، او تحت فشار روحی زیادی قرار دارد.
Daily strains can have a negative impact on mental health.
تنشهای روزمره میتوانند تأثیر منفی بر سلامت روان بگذارند.
Financial worries have caused a lot of anxiety and strain in his life.
نگرانیهای مالی باعث اضطراب و فشار زیادی در زندگی او شده است.
the strains of living in a big town
تنشهای زندگی در یک شهر بزرگ
نوع، روش، لحن، سبک، رگه، جنبه، ویژگی، رد، اثر، نشان
The author explores a strain of existentialism in his latest novel.
نویسنده سبکی از اگزستانسیالیسم را در رمان جدیدش بررسی میکند.
The traditional music of this region contains strains of ancient styles.
موسیقی سنتی این منطقه دارای رگههایی از سبکهای باستانی است.
There is always a strain of humor in his speech.
در سخنان او همیشه لحن طنزآمیز دیده میشود.
There are clear strains of Eastern culture in his behavior.
در رفتار او جنبههایی از فرهنگ شرقی بهوضوح دیده میشود.
He identified a strain of innovation within the tech industry.
او نوعی از نوآوری را در صنعت فناوری شناسایی کرد.
There is a strain of madness in her family.
در خانوادهی او یک رگ جنون وجود دارد.
to write in an angry strain
با لحن خشمآمیزی نگاشتن
نوع، رقم، گونه، سویه، نژاد، شاخه
The scientist discovered a new strain of bacteria resistant to antibiotics.
دانشمند نوع جدیدی از باکتری را کشف کرد که به آنتیبیوتیکها مقاوم است.
This strain of wheat is more resistant to drought.
این نژاد از گندم در برابر خشکسالی مقاومتر است.
This strain of the flu virus causes more severe symptoms.
این سویه از ویروس آنفلوانزا علائم شدیدتری ایجاد میکند.
different strains of corn
انواع گوناگون ذرت
a new strain of viruses
گونهای جدیدی از ویروس
آواز، آهنگ، نغمه، صدا
We could hear the strains of church organ.
آهنگ ارگ کلیسا را میشنیدیم.
The gentle strain of the violin filled the concert hall.
صدای ملایم ویولن سالن کنسرت را پر کرد.
نسل، تبار، دودمان، نیاکان
He came of a sturdy peasant strain.
او از نسل دهقانان تنومند بود.
He is of a noble and distinguished strain.
او از تبار خانوادهای اصیل و نجیب است.
The kings of this dynasty come from an old and powerful strain.
پادشاهان این سلسله از دودمانی کهن و قدرتمند برخاستهاند.
This horse comes from a special strain bred for racing.
این اسب از نسلی خاصی است و برای مسابقات پرورش یافته است.
صاف کردن، آبکش کردن، پالودن، جدا کردن (مایع از غذای جامد)
I strained the tea before pouring it into the cup.
پیش از ریختن در فنجان چای را صافی کردم.
After cooking the pasta, pour it into a colander and strain the water.
بعداز پختن ماکارونی، آن را در آبکش بریز و آب آن را جدا کن.
After brewing the tea, the leaves should be strained from the liquid.
پساز جوشاندن چای، باید برگهای آن را از مایع پالود.
زور زدن، کشیدن، کش دادن، فشار آوردن، کوشش کردن، تلاش کردن، تحت فشار قرار دادن
He strained the rope until it broke.
طناب را آنقدر کشید تا پاره شد.
He had to strain his eyes to read the small text on the screen.
او برای خواندن متن کوچک روی صفحه، مجبور شد به چشمانش فشار آورد.
The rope was strained so much that it eventually snapped.
آن طناب آنقدر کشیده شد که در نهایت پاره شد.
Strain the canvas tightly over the frame.
کرباس نقاشی را تنگ روی چارچوب بکش.
The wrestlers were panting and straining.
کشتیگیران نفسنفس میزدند و تقلا میکردند.
to strain a law to one's own advantage
قانونی را به سود خود کش دادن
to strain every nerve
با تمام قوا کوشش کردن
کاهش دادن، تحلیل بردن، در مضیقه قرار دادن، تحت فشار گذاشتن (معمولاً از لحاظ مالی)
High maintenance costs have strained the company’s annual budget.
هزینههای بالای نگهداری، بودجهی سالانهی شرکت را تحلیل برده است.
Unexpected expenses have strained the family's financial situation.
مخارج غیرمنتظره، وضعیت مالی خانواده را تحت فشار قرار داده است.
The rise in rent prices has strained the economic situation of many families.
افزایش اجارهبها، وضعیت اقتصادی بسیاری از خانوادهها را در مضیقه قرار داده است.
دچار تنش کردن، مضطرب کردن، مشکل ایجاد کردن، تحت فشار قرار دادن
don't strain yourself!
زیاد به خودت فشار نیاور!
Severe work-related stress has strained his mental health.
استرس کاری شدید، سلامت روانی او را دچار مشکل کرده است.
The recent economic problems have strained relationships between family members.
مشکلات اقتصادی اخیر، روابط میان اعضای خانواده را دچار تنش کرده است.
آسیب رساندن، دچار کشیدگی کردن، رگبهرگ شدن، فشار آوردن
If you lift too much weight, you might strain your muscles.
اگر بیش از حد وزنه بلند کنی، ممکن است عضلاتت را تحت فشار قرار دهی.
I strained my hand while lifting a heavy suitcase.
هنگام برداشتن چمدان سنگین، به دستم آسیب رساندم.
to strain a muscle
عضله را رگبهرگ کردن
strain something off (from something)
با پالودن یا صافی کردن چیزی را (از چیز دیگر) جدا کردن
strain to one's bosom (or heart)
تنگ در آغوش گرفتن، به سینه فشردن
با سعی افراطی و نمایان در مؤثرسازی چیزی کوشیدن
ناآرام بودن، ناشکیبایی کردن
(عامیانه) برای کسب آزادی بیشتر تقلا کردن، برای پاره کردن مهار خود کوشیدن
در مورد چیزهای کماهمیت تردید کردن، مته به خشخاش گذاشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «strain» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/strain