آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ دی ۱۴۰۲

    Breed

    briːd briːd

    گذشته‌ی ساده:

    bred

    شکل سوم:

    bred

    سوم‌شخص مفرد:

    breeds

    وجه وصفی حال:

    breeding

    شکل جمع:

    breeds

    معنی breed | جمله با breed

    verb - intransitive verb - transitive B2

    پروردن، بار آوردن، زاییدن، به‌دنیا آوردن، تولید کردن، تربیت کردن، موجب شدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Rabbits breed fast.

    خرگوش به سرعت زاد و ولد می‌کند.

    Some animals do not breed in captivity.

    برخی جانوران در اسارت زاد و ولد نمی‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    breeding season

    فصل تولید مثل، دوران فحل‌شدگی، دوران جفت‌گیری و زاد و ولد

    Ignorance breeds prejudice.

    جهل موجب پیش‌داوری می‌گردد.

    Rumors breed fear and disgust.

    شایعات موجب بروز ترس و نفرت می‌شود.

    Kindness breeds kindness; enmity (breeds) enmity.

    محبت محبت می‌آورد و دشمنی دشمنی.

    to breed horses

    اسب پرورش دادن

    They are breeding a new kind of honey bee.

    آن‌ها دارند نوع جدیدی زنبور عسل به وجود می‌آورند.

    He was bred to be a gentleman.

    جوانمردی را به او آموخته بودند.

    born and bred in Iran

    زاده و پرورده‌ی ایران

    noun countable

    نوع، گونه، نژاد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    a new breed of milk cow

    گونه‌ای جدید از گاو شیرده

    men of the same breed

    مردانی همگون

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Controlled inflation is a different breed of cat from runaway inflation.

    تورم اقتصادی مهارشده با تورم لجام گسیخته خیلی فرق دارد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد breed

    1. noun kind, class
      Synonyms:
      type kind sort class nature variety brand family species character line race stock stamp number likes lot ilk strain pedigree lineage extraction progeny genus stripe feather
    1. verb generate, bring into being
      Synonyms:
      produce create make generate cause bring about give rise to reproduce originate deliver bring forth engender propagate induce bear give birth beget procreate multiply hatch impregnate progenerate
      Antonyms:
      not produce
    1. verb raise, nurture
      Synonyms:
      rear foster cultivate develop nourish educate instruct discipline bring up

    Idioms

    breed of cat

    نوع، قسم، گونه

    سوال‌های رایج breed

    گذشته‌ی ساده breed چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده breed در زبان انگلیسی bred است.

    شکل سوم breed چی میشه؟

    شکل سوم breed در زبان انگلیسی bred است.

    شکل جمع breed چی میشه؟

    شکل جمع breed در زبان انگلیسی breeds است.

    وجه وصفی حال breed چی میشه؟

    وجه وصفی حال breed در زبان انگلیسی breeding است.

    سوم‌شخص مفرد breed چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد breed در زبان انگلیسی breeds است.

    ارجاع به لغت breed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «breed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/breed

    لغات نزدیک breed

    • - breechless
    • - breechloader
    • - breed
    • - breed crime
    • - breed of cat
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.