با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Breed

briːd briːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bred
  • شکل سوم:

    bred
  • سوم‌شخص مفرد:

    breeds
  • وجه وصفی حال:

    breeding
  • شکل جمع:

    breeds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive B2
پروردن، بار آوردن، زاییدن، به‌دنیا آوردن، تولید کردن، تربیت کردن، موجب شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Rabbits breed fast.
- خرگوش به سرعت زاد و ولد می‌کند.
- Some animals do not breed in captivity.
- برخی جانوران در اسارت زاد و ولد نمی‌کنند.
- breeding season
- فصل تولید مثل، دوران فحل‌شدگی، دوران جفت‌گیری و زاد و ولد
- Ignorance breeds prejudice.
- جهل موجب پیش‌داوری می‌گردد.
- Rumors breed fear and disgust.
- شایعات موجب بروز ترس و نفرت می‌شود.
- Kindness breeds kindness; enmity (breeds) enmity.
- محبت محبت می‌آورد و دشمنی دشمنی.
- to breed horses
- اسب پرورش دادن
- They are breeding a new kind of honey bee.
- آن‌ها دارند نوع جدیدی زنبور عسل به وجود می‌آورند.
- He was bred to be a gentleman.
- جوانمردی را به او آموخته بودند.
- born and bred in Iran
- زاده و پرورده‌ی ایران
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
نوع، گونه، نژاد
- a new breed of milk cow
- گونه‌ای جدید از گاو شیرده
- men of the same breed
- مردانی همگون
- Controlled inflation is a different breed of cat from runaway inflation.
- تورم اقتصادی مهارشده با تورم لجام گسیخته خیلی فرق دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breed

  1. noun kind, class
    Synonyms: brand, character, extraction, family, feather, genus, ilk, likes, line, lineage, lot, nature, number, pedigree, progeny, race, sort, species, stamp, stock, strain, stripe, type, variety
  2. verb generate, bring into being
    Synonyms: bear, beget, bring about, bring forth, cause, create, deliver, engender, give birth to, give rise to, hatch, impregnate, induce, make, multiply, originate, procreate, produce, progenerate, propagate, reproduce
    Antonyms: not produce
  3. verb raise, nurture
    Synonyms: bring up, cultivate, develop, discipline, educate, foster, instruct, nourish, rear

Idioms

ارجاع به لغت breed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breed

لغات نزدیک breed

پیشنهاد بهبود معانی