آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ آذر ۱۴۰۴

    Cultivate

    ˈkʌltɪveɪt ˈkʌltɪveɪt

    گذشته‌ی ساده:

    cultivated

    شکل سوم:

    cultivated

    سوم‌شخص مفرد:

    cultivates

    وجه وصفی حال:

    cultivating

    معنی cultivate | جمله با cultivate

    verb - transitive C1

    کشت کردن، زراعت کردن، کاشتن، به عمل آوردن، پرورش دادن

    Rice is cultivated in Gillan.

    برنج در گیلان کشت می‌شود.

    Only a small part of the land can be cultivated during the dry season.

    فقط بخش کوچکی از زمین در فصل خشک قابل کشت است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to cultivate yeasts

    مخمر کشت کردن

    to cultivate the soil

    خاک را به عمل آوردن

    to cultivate pearls

    مروارید پروردن

    verb - transitive C2

    ترویج دادن، توسعه دادن، تقویت کردن، اصلاح کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    He believes that reading books can help cultivate a curious and open mind.

    او معتقد است که خواندن کتاب می‌تواند به توسعه‌ی ذهن کنجکاو و باز کمک کند.

    It's important to cultivate a positive attitude towards life.

    اصلاح نگرش مثبت نسبت به زندگی بسیار مهم است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to cultivate an interest in music

    علاقه به موسیقی را در خود تقویت کردن

    to cultivate one's mind

    افکار خود را بهسازی کردن

    verb - transitive

    تقویت کردن، گسترش دادن، شکل‌دادن، برقرار کردن، ایجاد کردن (رابطه)

    He cultivated the friendship of the rich and powerful.

    دوستی با پولداران و قدرتمندان برقرار کرد.

    She worked hard to cultivate a friendship with her new neighbor.

    او سخت زحمت کشید تا با همسایه‌ی جدیدش دوستی ایجاد کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cultivate

    1. verb develop land for growing
      Synonyms:
      farm work raise grow plant tend prepare manage till labor harvest develop fertilize propagate breed mature ripen plow dress crop seed garden
      Antonyms:
      neglect ignore destroy
    1. verb nurture, take care of
      Synonyms:
      help support encourage promote improve raise foster train teach educate nurse rear better aid further cherish refine instruct ameliorate pursue patronize forward devote oneself to
      Antonyms:
      ignore neglect

    سوال‌های رایج cultivate

    گذشته‌ی ساده cultivate چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده cultivate در زبان انگلیسی cultivated است.

    شکل سوم cultivate چی میشه؟

    شکل سوم cultivate در زبان انگلیسی cultivated است.

    وجه وصفی حال cultivate چی میشه؟

    وجه وصفی حال cultivate در زبان انگلیسی cultivating است.

    سوم‌شخص مفرد cultivate چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد cultivate در زبان انگلیسی cultivates است.

    ارجاع به لغت cultivate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cultivate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cultivate

    لغات نزدیک cultivate

    • - cultivable
    • - cultivar
    • - cultivate
    • - cultivated
    • - cultivation
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلتان غذا قلیان قورت غوره غیظ فائض فطرت فراق فصیح فضول التزام فهرست قانون‌گذار قانون گذاری کردن
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.