گذشتهی ساده:
propagatedشکل سوم:
propagatedسومشخص مفرد:
propagatesوجه وصفی حال:
propagatingگستردن، (بهوسیلهی تولید مثل) تکثیر کردن، زیاد کردن، پروردن، قلمه زدن، منتشرکردن، انتشار دادن
پخش کردن، پخش شدن، رواج دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to propagate a special breed of horses
نژاد ویژهای از اسب را تکثیر کردن
Rabbits propagate rapidly.
خرگوش به سرعت زاد و ولد میکند.
Some plants could not propagate themselves in the new surrounding.
برخی گیاهان نتوانستند خود را در محیط جدید تکثیر کنند.
to propagate the Koran throughout the world
قرآن را در سرتاسر جهان پخش کردن
the vast areas in which the culture of ancient Iran had been propagated
سرزمینهای گستردهای که در آن فرهنگ ایران باستان پراکنده شده بود
Radio waves were propagated over long distances.
امواج رادیویی را در فواصل زیاد فرا رسانی کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «propagate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/propagate